«بشارت نو» در آستاته سالروز شهادت شاعر شورشی تابنده یاد از آغاز تا پایان مبارزی پرآوازه روایت می کند: سیدرضا هاشمی زاده/روزنامه نگار میرزا محمد فرخی یزدی (۱۲۶۸–۱۳۱۸ خورشیدی)، ملقب به “شاعر لب دوخته” و “تاجالشعراء”، نه تنها یک شاعر زبردست، بلکه تجسم عینی روح عصیانگر و آگاه ملت ایران در برابر بیداد به شمار […]
«بشارت نو» در آستاته سالروز شهادت شاعر شورشی تابنده یاد از آغاز تا پایان مبارزی پرآوازه روایت می کند:
سیدرضا هاشمی زاده/روزنامه نگار
میرزا محمد فرخی یزدی (۱۲۶۸–۱۳۱۸ خورشیدی)، ملقب به “شاعر لب دوخته” و “تاجالشعراء”، نه تنها یک شاعر زبردست، بلکه تجسم عینی روح عصیانگر و آگاه ملت ایران در برابر بیداد به شمار میرفت. او با جسارت انقلابی خود، غزل سنتی فارسی را به سلاح مبارزه تبدیل کرد و با فداکاری بیسابقه، خود را به نماد ابدی “فریادگر عدالت اجتماعی” و گمنامی پرآوازه بدل ساخت. زندگی فرخی، یک نبرد بیامان برای “حقوق مردم” بود که از کویریترین شهر ایران آغاز شد و با شهادت در زندان قصر، بهای سنگین خود را با بذل جان برای آزادی و آزادگی پرداخت.این نوشته در هشتادو ششمین سالگرد شهادت مظلومانه او در زندان رضا خانی به زندگی ،مبارزات و فعالیت های سیاسی و ادبی او می پردازد .
*عصیان گر علیه فقر و بیداد
فرخی یزدی در سال ۱۲۶۸ خورشیدی در یزد، در بستر شرایط سخت اجتماعی و فقر دوران قاجار به دنیا آمد. این رنجها، بنیان نگاه عدالتخواهانه و شورشی او را از همان ابتدا شکل داد.او تحصیلات خود را در مدرسه انگلیسیها آغاز کرد، اما بهسرعت متوجه اهداف استعماری و توهینآمیز بیگانگان شد. با سرودن اشعار اعتراضی در سن ۱۵ سالگی از مدرسه اخراج شد و مستقیماً به کارهای سخت کارگری (مانند پارچهبافی و نانوایی) مشغول گشت. این تجربه زندگی در میان طبقات فرودست، روح و جسم او را آبدیده تر کرد تا برتری استثمارجویان را تاب نیاورد.
فرخی، متأثر از تحولات مشروطه و بیداری جهانی (بهویژه انقلاب ۱۹۱۷ روسیه)، به شدت تحت تأثیر ایده های سوسیالیستی قرار گرفت و به حزب سوسیالیست پیوست. او باور داشت که سوسیالیسم، ابزار احقاق حق طبقه محروم و پیونددهنده حقیقی وطنپرستی با آرمانهای طبقاتی است.
او با این رویکرد، آرمانهای آزادی، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم را وارد غزل سنتی فارسی کرد؛ حرکتی که غزل را از مدیحهسرایی به ابزار مبارزه و نقد طبقاتی تبدیل کرد و او را در ردیف پیشگامان شعر انقلابی و فراتر از ستایش شاهد و معشوق و روی دلبر قرار داد.

* نماد مبارزهای بیباکانه و تن به رنجداده
مهمترین و تلخترین واقعه زندگی فرخی که او را برای همیشه به نماد مقاومت بدل کرد، ماجرای “لب دوختن” بود.در نوروز ۱۲۸۹ ش، فرخی مسمطی انتقادی برای نکوهش ضیغمالدوله قشقایی، حاکم مستبد یزد، سرود و برخلاف رسم، او را نه مدح، که به ضحاک تشبیه کرد. به دستور حاکم، لبهای فرخی را با نخ و سوزن به هم دوختند و او را زندانی کردند. این عمل وحشیانه، فرخی را به نماد “شاعر لب دوخته”بدل کرد که زخم آن، تا لحظه شهادت بر لبانش باقی ماند و از او “لسانملت” (زبان ملت) را ساخت؛ کسی که با وجود دوخته شدن دهانش، فریادش خاموش نشد. این واقعه، مهر تأییدی بر روحیه شورشی و سازشناپذیر او بود.
*طوفان فرخی و تداوم شورشگری جان و تن
فرخی یزدی پس از فرار از زندان یزد و مهاجرت به تهران (۲۲ سالگی)، مبارزات خود را از حالت محلی به سطح ملی رساند و همزمان در دو جبه ه ادبی و سیاسی جنگید.
فرخی روزنامه “طوفان” را با مشی تند ناسیونالیستی و سوسیالیستی تأسیس کرد. این نشریه طرفدار توده های رنجبر و منتقد سرسخت دیکتاتوری روزافزون رضاخان بود. “طوفان ” به دلیل لحن شدیداللحن و انقلابی و صراحت بیپروا، بیش از ۱۵ بار توقیف شد که این خود نشاندهنده ابعاد مبارزاتی او در حوزه قلم است.در سال ۱۳۰۷ ش، به عنوان نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی، به جناح اقلیت پیوست. او با شجاعت کمنظیر، به اعتراض بیوقفه علیه برنامه های دولت و شخص رضاشاه ادامه داد. این اعتراضات منجر به ضرب و شتم و تحصن او در مجلس شد، زیرا او حاضر به سازش در برابر استبداد پهلوی نبود.وی در طول حبسهای متعدد، به سرودن غزلهایی با مضامین سیاسی و اجتماعی (حبسیّات) ادامه داد و پیوند عمیقی میان هنر و مبارزه ایجاد کرد. او با وفاداری به قالبهای کلاسیک، مضمون را به نفع طرح مطالبات طبقاتی و عدالتخواهی تغییر داد.
*پایانی غمبار و گمنامی پر آوازه
مبارزات فرخی علیه رضاخان، سرانجام به بهای جان او تمام شد. او پس از فرار از ترور در ایران، به اروپا رفت، اما با قول دروغین اماندادن از سوی دربار، به ایران بازگشت و بلافاصله دستگیر شد.فرخی با پروندهسازی واهی به زندان قصر افتاد و پس از تحمل چهار سال شکنجه، سرانجام در ۲۵ مهر ۱۳۱۸ شمسی، توسط پزشک جلاد (پزشک احمدی) با تزریق آمپول هوا به شهادت رسید. او در بیدادگاه ها از امضای حکم خودداری کرد و قاضی حقیقی را “مردم ایران” دانست.
فرخی در ۵۱ سالگی و در اوج مظلومیت شهید شد و مدفن او نامعلوم باقی ماند. این نامعلومی مزار او، به گفته محمدرضا شفیعی کدکنی، نشانهای تلخ از “فقر حافظه تاریخی” ملت در قبال بزرگترین مبارزان خود است. فرخی یزدی به یکی از “گمنام مزارهای تاریخ ایران”تبدیل شد؛ کسی که نامی بلندآوازه دارد اما نشانی از قبرش نیست و همین، بر ابعاد فداکاری و مظلومیت او در مسیر شورشی بودنش می افزاید .اما شعر او، که سرشار از آرمانخواهی، مبارزه با سرمایهداری و نقد استبداد بود، همچنان زنده ماند و به سرود آزادیخواهان بدل شد و او با ایمان به آزادی و نترسیدن از مرگ، جاودانگی خود را برای همیشه رقم زد.
« زندگی کردن من مُردن تدریجی بود
آنچه جان کَنْد تنم، عمر حسابش کردم »

























Friday, 5 December , 2025