حسین مسرت گفت: عمده گرایش سیاسی فرخی، آزادی‌خواهی و حق‌جویی و عدالت‌جویی است. برخی به نادرست می‌گویند که فرخی یزدی چپ‌گرا و یا کمونیست بود. ولی باید گفت او جزء دسته آزادی‌خواهانی بود که با کسانی می‌توانستند با او در راه آزادی و سربلندی ایران، مبارزه با ستمگران و مبارزه با قانون‌گریزان همسو باشند همراه […]

حسین مسرت گفت: عمده گرایش سیاسی فرخی، آزادی‌خواهی و حق‌جویی و عدالت‌جویی است. برخی به نادرست می‌گویند که فرخی یزدی چپ‌گرا و یا کمونیست بود. ولی باید گفت او جزء دسته آزادی‌خواهانی بود که با کسانی می‌توانستند با او در راه آزادی و سربلندی ایران، مبارزه با ستمگران و مبارزه با قانون‌گریزان همسو باشند همراه بود.
به گزارش ایبنا،میرزا محمد فرخی یزدی ملقب به تاج‌الشعرا (۱۲۶۴ – ۲۵ مهر ۱۳۱۸ خ) شاعر و روزنامه‌نگار آزادی‌خواه و دموکرات صدر مشروطیت، سردبیر نشریات نامی مانند روزنامه طوفان و قیام همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود. او چه در عالم ادبیات، چه روزنامه‌نگاری و چه سیاست، شخصیتی تأثیرگذار و مهم بود. فرخی با قلمش در تحولات سیاسی دوران مشروطه نقش بازی می‌کرد و اندیشه‌های سیاسی‌اش را وارد شعر می‌کرد. بنابراین نمی‌توان شعر و اندیشه او را بدون توجه به زندگی‌اش بررسی کرد. کتاب «پیشوای آزادی» به قلم حسین مسرّت از سوی نشر ثالث به بازار کتاب آمده است. این کتاب حاصل پژوهش چندین ساله او درباره زندگی، مبارزات، افکار، آثار و نقش فرخی یزدی در تاریخ معاصر ایران است و به تحلیل همزمان افکار و زندگی او پرداخته است. همچنین گزیده‌ای که از اشعار برجسته و شاخص فرخی یزدی در این کتاب آمده، خود می‌تواند اثری مستقل محسوب شود. به مناسبت ۲۵ مهرماه سالروز درگذشت فرخی یزدی با حسین مسرت، پژوهشگر تاریخ و ادبیات یزد به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه می‌خوانید:

نقش فرخی یزدی در مطبوعات و روزنامه‌های دوره مشروطه چگونه بود؟

فرخی یزدی در اوج مشروطه نام‌آور شد و در سال‌هایی که جنبش مشروطه در یزد جریان داشت، او به پخش اعلامیه‌های آزادی‌خواهان می‌پرداخت. بعد از این شاعر مشهوری شد که به هجو ضیغم‌الدوله قشقایی پرداخت، ضیغم‌الدوله قشقایی برخلاف دیگر حاکمان عصر مشروطه با مردم خوب نبود و خوی ستمگری داشت و فرخی به مبارزه با او برخاست و شعری در هجو ضیغم گفت، ضیغم هم از ناراحتی او را به زندان انداخت و دستور داد تا دهانش را بدوزند. فرخی یزدی از یزد فرار کرد و به مشروطه‌خواهان اصفهان متوسل شد و با کمک دیگر مشروطه‌خواهان یزد زمینه برکناری ضیغم‌الدوله را فراهم کرد. شعرهای فرخی یزدی هم در زمان مشروطه و هم در زمانی که مشروطه استقرار پیدا کرد، آنچنان معروف شد که مجبور شد به قول روزنامه مجلس «فرارا» به تهران بیاید. فرارا کلمه درستی نیست، ولی روزنامه مجلس نوشته بود؛ «محمد فرخی لب‌دوخته فرارا به تهران آمد.» از همان دوره مشروطه به او لقب لسان‌المله یا زبان ملت دادند.

 

از فرخی یزدی در مطبوعات دوران مشروطه یزد نشانی نداریم. تنها نشانی که از او در مشروطه یزد هست، اشعاری از اوست که در ستایش آزادی، قانون‌پذیری و اجرای عدالت سروده شده است. اینها سروده‌های فرّخی بود و در چاپ‌های جدید دیوان فرخی به کوشش حسین مکی و این جانب درج است. چنانکه می‌دانید، بسیاری از روزنامه‌های مشروطه در دسترس نیست. برخی از روزنامه‌های دوران مشروطه یزد در کتابخانه دانشگاه کمبریج انگلستان قرار دارد که میکروفیلم این روزنامه‌ها در دانشگاه تهران موجود است.

بین فعالیت سیاسی و فعالیت روزنامه‌نگاری او چه ارتباطی وجود دارد؟

این دو فعالیت لازم و ملزوم هم هستند. هر کسی که فعالیت آزادی‌خواهی داشته باشد، فعالیت سیاسی دارد. اگر شاعری شعری با مضمون سیاسی و آزادی‌خواهی بسراید، یعنی فعالیت سیاسی دارد. طبعاً زمانی که فرخی یزدی به تهران می‌آید، در آغاز با روزنامه مجلس که برای کاشانی بود و دیگر روزنامه‌های عصر مشروطه تهران همکاری می‌کند. در اوایل سال ۱۳۰۰ خ درخواست انتشار روزنامه طوفان را می‌کند و به دنبال آن فعالیت‌های سیاسی او ادامه پیدا می‌کند و نخستین شماره روزنامه طوفان در شهریور سال ۱۳۰۰ خ منتشر می‌شود. پیش از آن وی با مشهورترین روزنامه‌های مشروطه همکاری می‌کرد و زمانی هم که روزنامه طوفان توقیف می‌شد با روزنامه‌هایی که خود امتیازش را گرفته بود و یا روزنامه‌هایی مانند «اقدام» که برای عباس خلیلی بود و دیگر دوستانش که همفکر و هم‌نظر با او بودند، مانند ستاره ایران همکاری داشت.

فرخی امتیاز چندین روزنامه از جمله پیکار، طوفان و قیام را داشت، زمانی که اینها توقیف می‌شد. آن روزنامه را چاپ می‌کرد. چنانکه حسین مکی نوشته است، طوفان پانزده بار توقیف شد و بسیاری از این توقیف‌ها با زندان و تبعید به بم کرمان همراه بود. بسیاری از مقالات او یا سرمقاله‌هایش که به چاپ می‌رسید با احضار او و بند، زندان، گرفتاری و مشکلات همراه بود.

گرایش سیاسی فرخی یزدی چگونه و به کدام سمت بود؟

عمده گرایش سیاسی فرخی، آزادی‌خواهی و حق‌جویی و عدالت‌جویی است. برخی به نادرست می‌گویند که فرخی یزدی چپ‌گرا و یا کمونیست بود. ولی باید گفت او جزء دسته آزادی‌خواهانی بود که با کسانی می‌توانستند با او در راه آزادی و سربلندی ایران، مبارزه با ستمگران و مبارزه با قانون‌گریزان همسو باشند همراه بود. کمااینکه فرخی شعری در ستایش انقلاب اکتبر شوروی دارد. ولی زمانی که مجبور شد از ایران فرار کند و به شوروی برود و واقعیت‌های آن کشور را دید، در این زمان زبان به اعتراض گشود. احتمالاً شعرهایی از این دوره دارد که به دلیل زندگی پرمخاطره‌ای که داشت، در دست نیست.

در این زمان دولت شوروی از او می‌خواهد که آن کشور را ترک کند و فرخی ناچار می‌شود به آلمان برود. به هر حال آن مدینه فاضله‌ای که در ذهنش بود، ترک برمی‌دارد. او تصور می‌کرد در شوروی دولت کارگران حاکم است و کارگران در رفاه هستند، اما زمانی که ظلم و ستم حاکم بر آنجا را از نزدیک می‌بیند، زبان به اعتراض می‌گشاید و به دنبال اعتراض ناچار می‌شود به آلمان برود. نتیجه می‌گیریم که او انسانی نبود که چشم بسته چیزی را بپذیرد. او به کارگران و زحمتکشان و طبقات فرودست جامعه گرایش داشت و می‌گفت صاحبان اصلی کشور اینها هستند. در اشعار فرخی یزدی پربسامدترین واژه، واژه آزادی است. یا می‌توان گفت دو واژه آزادی و قانون بیشترین تجلی را در اشعار فرخی یزدی دارد.

حسین مسرّت گفت: فرخی یزدی در اوج مشروطه نام‌آور شد و در سال‌هایی که جنبش مشروطه در یزد جریان داشت، او به پخش اعلامیه‌های آزادی‌خواهان می‌پرداخت.

طاهره مهری – میرزا محمد فرخی یزدی ملقب به تاج‌الشعرا (۱۲۶۴ – ۲۵ مهر ۱۳۱۸ خ) شاعر و روزنامه‌نگار آزادی‌خواه و دموکرات صدر مشروطیت، سردبیر نشریات نامی مانند روزنامه طوفان و قیام همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود. او چه در عالم ادبیات، چه روزنامه‌نگاری و چه سیاست، شخصیتی تأثیرگذار و مهم بود. فرخی با قلمش در تحولات سیاسی دوران مشروطه نقش بازی می‌کرد و اندیشه‌های سیاسی‌اش را وارد شعر می‌کرد. بنابراین نمی‌توان شعر و اندیشه او را بدون توجه به زندگی‌اش بررسی کرد. کتاب «پیشوای آزادی» به قلم حسین مسرّت از سوی نشر ثالث به بازار کتاب آمده است. این کتاب حاصل پژوهش چندین ساله او درباره زندگی، مبارزات، افکار، آثار و نقش فرخی یزدی در تاریخ معاصر ایران است و به تحلیل همزمان افکار و زندگی او پرداخته است. همچنین گزیده‌ای که از اشعار برجسته و شاخص فرخی یزدی در این کتاب آمده، خود می‌تواند اثری مستقل محسوب شود. به مناسبت ۲۵ مهرماه سالروز درگذشت فرخی یزدی با حسین مسرت، پژوهشگر تاریخ و ادبیات یزد به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه می‌خوانید:

نقش فرخی یزدی در مطبوعات و روزنامه‌های دوره مشروطه چگونه بود؟

فرخی یزدی در اوج مشروطه نام‌آور شد و در سال‌هایی که جنبش مشروطه در یزد جریان داشت، او به پخش اعلامیه‌های آزادی‌خواهان می‌پرداخت. بعد از این شاعر مشهوری شد که به هجو ضیغم‌الدوله قشقایی پرداخت، ضیغم‌الدوله قشقایی برخلاف دیگر حاکمان عصر مشروطه با مردم خوب نبود و خوی ستمگری داشت و فرخی به مبارزه با او برخاست و شعری در هجو ضیغم گفت، ضیغم هم از ناراحتی او را به زندان انداخت و دستور داد تا دهانش را بدوزند. فرخی یزدی از یزد فرار کرد و به مشروطه‌خواهان اصفهان متوسل شد و با کمک دیگر مشروطه‌خواهان یزد زمینه برکناری ضیغم‌الدوله را فراهم کرد. شعرهای فرخی یزدی هم در زمان مشروطه و هم در زمانی که مشروطه استقرار پیدا کرد، آنچنان معروف شد که مجبور شد به قول روزنامه مجلس «فرارا» به تهران بیاید. فرارا کلمه درستی نیست، ولی روزنامه مجلس نوشته بود؛ «محمد فرخی لب‌دوخته فرارا به تهران آمد.» از همان دوره مشروطه به او لقب لسان‌المله یا زبان ملت دادند.

 

از فرخی یزدی در مطبوعات دوران مشروطه یزد نشانی نداریم. تنها نشانی که از او در مشروطه یزد هست، اشعاری از اوست که در ستایش آزادی، قانون‌پذیری و اجرای عدالت سروده شده است. اینها سروده‌های فرّخی بود و در چاپ‌های جدید دیوان فرخی به کوشش حسین مکی و این جانب درج است. چنانکه می‌دانید، بسیاری از روزنامه‌های مشروطه در دسترس نیست. برخی از روزنامه‌های دوران مشروطه یزد در کتابخانه دانشگاه کمبریج انگلستان قرار دارد که میکروفیلم این روزنامه‌ها در دانشگاه تهران موجود است.

بین فعالیت سیاسی و فعالیت روزنامه‌نگاری او چه ارتباطی وجود دارد؟

این دو فعالیت لازم و ملزوم هم هستند. هر کسی که فعالیت آزادی‌خواهی داشته باشد، فعالیت سیاسی دارد. اگر شاعری شعری با مضمون سیاسی و آزادی‌خواهی بسراید، یعنی فعالیت سیاسی دارد. طبعاً زمانی که فرخی یزدی به تهران می‌آید، در آغاز با روزنامه مجلس که برای کاشانی بود و دیگر روزنامه‌های عصر مشروطه تهران همکاری می‌کند. در اوایل سال ۱۳۰۰ خ درخواست انتشار روزنامه طوفان را می‌کند و به دنبال آن فعالیت‌های سیاسی او ادامه پیدا می‌کند و نخستین شماره روزنامه طوفان در شهریور سال ۱۳۰۰ خ منتشر می‌شود. پیش از آن وی با مشهورترین روزنامه‌های مشروطه همکاری می‌کرد و زمانی هم که روزنامه طوفان توقیف می‌شد با روزنامه‌هایی که خود امتیازش را گرفته بود و یا روزنامه‌هایی مانند «اقدام» که برای عباس خلیلی بود و دیگر دوستانش که همفکر و هم‌نظر با او بودند، مانند ستاره ایران همکاری داشت.

فرخی امتیاز چندین روزنامه از جمله پیکار، طوفان و قیام را داشت، زمانی که اینها توقیف می‌شد. آن روزنامه را چاپ می‌کرد. چنانکه حسین مکی نوشته است، طوفان پانزده بار توقیف شد و بسیاری از این توقیف‌ها با زندان و تبعید به بم کرمان همراه بود. بسیاری از مقالات او یا سرمقاله‌هایش که به چاپ می‌رسید با احضار او و بند، زندان، گرفتاری و مشکلات همراه بود.

 

گرایش سیاسی فرخی یزدی چگونه و به کدام سمت بود؟

عمده گرایش سیاسی فرخی، آزادی‌خواهی و حق‌جویی و عدالت‌جویی است. برخی به نادرست می‌گویند که فرخی یزدی چپ‌گرا و یا کمونیست بود. ولی باید گفت او جزء دسته آزادی‌خواهانی بود که با کسانی می‌توانستند با او در راه آزادی و سربلندی ایران، مبارزه با ستمگران و مبارزه با قانون‌گریزان همسو باشند همراه بود. کمااینکه فرخی شعری در ستایش انقلاب اکتبر شوروی دارد. ولی زمانی که مجبور شد از ایران فرار کند و به شوروی برود و واقعیت‌های آن کشور را دید، در این زمان زبان به اعتراض گشود. احتمالاً شعرهایی از این دوره دارد که به دلیل زندگی پرمخاطره‌ای که داشت، در دست نیست.

در این زمان دولت شوروی از او می‌خواهد که آن کشور را ترک کند و فرخی ناچار می‌شود به آلمان برود. به هر حال آن مدینه فاضله‌ای که در ذهنش بود، ترک برمی‌دارد. او تصور می‌کرد در شوروی دولت کارگران حاکم است و کارگران در رفاه هستند، اما زمانی که ظلم و ستم حاکم بر آنجا را از نزدیک می‌بیند، زبان به اعتراض می‌گشاید و به دنبال اعتراض ناچار می‌شود به آلمان برود. نتیجه می‌گیریم که او انسانی نبود که چشم بسته چیزی را بپذیرد. او به کارگران و زحمتکشان و طبقات فرودست جامعه گرایش داشت و می‌گفت صاحبان اصلی کشور اینها هستند. در اشعار فرخی یزدی پربسامدترین واژه، واژه آزادی است. یا می‌توان گفت دو واژه آزادی و قانون بیشترین تجلی را در اشعار فرخی یزدی دارد.

 

رابطه فرخی یزدی با میرزاده عشقی، بهار، نسیم شمال و دهخدا چگونه بود؟

جالب است که در تمام دیوان میرزاده عشقی و بهار هیچ اشاره‌ای به رابطه آنها با فرخی یزدی نشده است. دلیل آن را نمی‌دانیم. ولی در زمانی که میرزاده عشقی ترور می‌شود، فرخی یزدی بعد از برگشت از تشییع جنازه رباعی «عشقی قرن بیستم» را می‌سراید.

«دیو مهیب خودسری، چون ز غضب گرفت دم / امنیت از محیط ما، رخت ببست و گشت گم

حربه وحشت و ترور، کشت چو میرزاده را / سال شهادتش بخوان «عشقی قرن بیستم»

این معروفترین ماده تاریخی است که فرخی در سوگ میرزاده عشقی سروده است. پس نتیجه می‌گیریم که حتماً رابطه‌ای بوده است ولی در سراسر دیوان بهار و میرزاده از این ارتباط سخنی نیست. در دیوان نسیم شمال، چندین شعر درباره فرخی وجود دارد، همچنین نسیم شمال در روزنامه‌اش اشاراتی نیز به فرخی یزدی دارد. از دهخدا ذکری ندیدم، البته ناگفته نماند که دهخدا از مشروطه‌طلبان و آزادی‌خواهانی بود که بنا به دلایلی فعالیت سیاسی را ادامه نداد و به نوشتن فرهنگ لغت پرداخت. عارف هم که هم‌عصر با فرخی بود، شعری درباره فرخی ندارند. حال چه روابطی بین اینها بوده نمی‌دانم.

با توجه به اینکه فرخی یزدی فعالیت سیاسی داشت، نماینده مجلس شورای ملی بود، سرگذشت او چگونه به مرگ ختم شد؟

فرخی به دلیل تنگناهای مالی که در زندگی داشت به ناچار در نوجوانی به مدرسه مرسلین یزد که برای کشیشان مسیحی انگلیسی مقیم یزد بود، می‌رود. در آنجا با اینکه به او محبت می‌کردند و با سرمایه یکی از حاکمان بختیاری به آنجا رفته بود، ولی دست از مبارزه برنداشت و با سرودن شعری زمینه اخراج از مدرسه فراهم شد پس به ناچار به کار چیت‌سازی مشغول شد. در آنجا دید که کارگران چیت‌سازی جلوی پای حاکم برای احترام بلند می‌شوند، به آنها می‌گوید: چرا احترام می‌گذارید! و صاحب کارگاه ناچار می‌شود از حاکم عذرخواهی کند و او را اخراج کند. او در کل یک روحیه ناراضی و حق‌طلبی داشت.

بعدها شعری علیه حاکم می‌گوید و به تهران فرار می‌کند، روزنامه طوفان را بنیان می‌گذارد. تا اینکه در سال ۱۳۰۶ خ نماینده مجلس می‌شود. در سالی که نماینده مجلس می‌شود با محمودرضا طلوع، نماینده لاهیجان و یکی دو نفر دیگر اقلیتی تشکیل می‌دهند و در مجلس هم دائم به دلیل نطق‌های جنجالی، بارها از نمایندگان طرفدار رضاشاه کتک می‌خورد، زمانی که به مجلس می‌رود، عمده فعالیت او نطق‌های سیاسی آتشین مجلس است. از نماینده ساوجبلاغ کتک می‌خورد. در اواخر دوره نمایندگی، یعنی زمانی که مصونیت نمایندگی‌اش رو به پایان بود، در مجلس بست می‌نشیند و به نشانه اعتراض در مجلس می‌خوابد تا اینکه به ترتیبی از مجلس فرار می‌کند و از طریق مرز شمالی به روسیه می‌رود. اما از آنجا هم اخراج می‌شود و به آلمان می‌رود، در آلمان هم دادگاهی علیه رضاشاه ترتیب می‌دهند، در دادگاه علیه رضاشاه به عنوان کسی که ظلم و ستم دیده است، شهادت می‌دهد. سفیر ایران در آلمان به دولت آلمان می‌گوید که این عنصر ناراضی را اخراج کن. بالاخره تیمورتاش می‌رود و او را فریب می‌دهد و به او می‌گوید؛ «خیالت راحت، به ایران بیا، من هوای تو را دارم و اتفاق بدی برایت نمی‌افتد». از آنجایی که عبدالحسین تیمورتاش در آن زمان چهره‌ای محبوب بود، در نتیجه فرخی فریب می‌خورد و به ایران می‌آید، از زمانی که به ایران می‌آید، تحت نظر قرار می‌گیرد. هر جا می‌رفت، مفتشی که در شعر خویش نیز به او اشاره می‌کند، همراهش بوده است. او در این زمان حق تماس با کسی را نداشت و باز در همین زمان شعرهایی علیه شاه می‌گفت. بارها از سوی دربار می‌روند و به او پیشنهاد کار و وزارت می‌دهند، برای تطمیع او شغل خوب و زمین خوب پیشنهاد می‌دهند، اما فرخی نمی‌پذیرد. حتی تیمورتاش دم در خانه او می‌رود، اما فرخی به خدمتگذار خویش می‌گوید که به تیمورتاش بگو؛ فرخی در خانه نیست. تیمورتاش می‌گوید من صدای تو را می‌شنوم که می‌گویی بگو در خانه نیستم!

بعد از این اتفاقات و زمانی که دیدند این عنصر رام‌شدنی نیست، کاغذفروشی را که فرخی در زمان چاپ طوفان از او کاغذ می‌خرید و مبلغ سه هزار تومان از فرخی طلبکار بود، اما از طلب خویش گذشته بود، وادار می‌کنند که از فرخی یزدی شکایت کند.

کاغذفروش می‌گوید؛ من شکایتی از او ندارم. اما او را تهدید می‌کنند که تو باید از فرخی شکایت کنی. کاغذفروش نیز به زور از فرخی شکایت می‌کند و با این شکایت فرخی یزدی زندانی می‌شود. مدت سه تا چهار سال از زندگی او که در زندان سپری شد، اوج مبارزات فرخی یزدی است. در این مدت دائم خبرچین‌ها خبر می‌آوردند که امروز شعری علیه شاه یا ولیعهد گفته است، امروز شعری علیه شخصی دیگر گفته است. در زندان با صدای بلند و در بندهای مختلف شعرهایش را می‌خواند. تا اینکه به این نتیجه می‌رسند که فرخی رام‌شدنی نیست، انورخامه‌ای می‌گوید؛ «یک روز آمدند و از زندان قصر او را بردند و ما متوجه شدیم که روزهای آخر زندگی اوست.»

او را به زندان شهربانی بردند و در حمام زندان، زندانی کردند. درهای حمام را گِل گرفتند. فرخی یزدی صدای رسایی داشت. در این زمان باز هم با صدای رسا شعر خویش را می‌خواند، در شهربانی شخصی به نام احمد احمدی معروف به پزشک احمدی حضور داشت، پزشک احمدی به همراه دو نفر زندان‌بان در شب ۲۴ مهر ماه می‌آیند، دست و پای فرخی را می‌بندند و به او آمپول هوا تزریق می‌کنند. در اثر تزریق آمپول هوا بدن او سیاه می‌شود و فردا صبح زود ۲۵ مهر می‌میرد. صبح اعلام می‌شود که فرخی یزدی بر اثر بیماری مالاریا یا نفریت از دنیا رفته است. این ماجرا در کتاب من به تفصیل شرح داده شده است.

زمانی که در سوم شهریور ۱۳۲۰ خ رضاشاه برکنار می‌شود و بعد از شهریور ۱۳۲۰ حسین مکی دیوان او را از نو گردآوری می‌کند، این دیوان یکی دو بار چاپ می‌شود. ولی بعدها جلوی انتشار این کتاب گرفته می‌شود، تا اینکه در سال ۱۳۵۷ دو بار تجدید چاپ می‌شود. بعد از آن در سال ۱۳۷۸ از آنجایی که حسین مکی به برخی از شماره‌های طوفان و دیگر روزنامه‌های آن زمان دسترسی نداشت، لذا من همزمان با کنگره بر روی دیوان فرخی و زندگی و زمانه این شخصیت کار کردم.

در همان شهریور ۱۳۲۰ سیدعلی اکبر موسوی‌زاده یزدی، رئیس دادگاه می‌شود و کسانی که فرخی و ارانی و سردار اسعد را به قتل رسانده بودند، محاکمه می‌شوند که یکی از اینها پزشک احمدی بود. وکیل پزشک احمدی نیز احمد کسروی بود. با این وجود پزشک احمدی در سال ۱۳۲۱ خ اعدام می‌شود.

آیا شما درباره فرخی یزدی پژوهش‌هایی داشتید؟

بله، چندین کتاب در مورد فرخی یزدی دارم. در سال ۱۳۷۸ کتابی با نام «کتابشناسی فرخی یزدی» کار کردم و همزمان با کنگره بزرگداشت فرخی یزدی در اسفندماه ۱۳۷۸ در یزد سه کتاب درباره این شخصیت کار کردم. کتاب «فرخی یزدی، شاعر لب دوخته» اثر دیگر من در مورد این شخصیت است. «دیوان فرخی» و «ویژه‌نامه کنگره فرخی» نیز به تلاش من به چاپ رسید. البته بر روی ویژه‌نامه، نام من نیست. ولی کار من است. این چهار کتاب همزمان با کنگره منتشر شد.

بعد از آن به بقیه روزنامه‌ها و روزنامه‌هایی که کمیاب و نایاب بود، دست پیدا کردم و ویرایش دوم دیوان در سال ۱۳۸۱ از سوی نشر قطره منتشر شد. خوشبختانه با آقای انورخامه‌ای که از دوستان فرخی یزدی بود، گفت‌وگو کردم و با استفاده از دست‌نویس‌های برجامانده، ویرایش سوم کتاب را نشر مولی در سال ۱۳۹۱ منتشر کرد. ویرایش چهارم نیز در سال ۱۴۰۳ از سوی همین ناشر منتشر شد. یعنی دیوان فرخی یزدی چهار بار ویرایش شده است. چیزی حدود بیست تا سی گفتار و چندین گفت‌وگو درباره فرخی دارم.

کتاب «فرخی یزدی، شاعر لب‌دوخته» بعدها بازنویسی شد و از نو زندگی فرخی یزدی را کار کردم و با نام «پیشوای آزادی» در سال ۱۳۸۴ منتشر شد. این عنوان البته برگرفته از شعر خود فرخی یزدی است.

آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی / دست خود ز جان شستم از برای آزادی

تا مگر به دست آرم دامن وصالش را / می‌دوم به پای سر در قفای آزادی

با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز / حمله می‌کند دایم بر بنای آزادی

در محیط طوفان‌زای، ماهرانه در جنگ است / ناخدای استبداد با خدای آزادی

شیخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار / چون بقای خود بیند در فنای آزادی

دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین / می‌توان تو را گفتن پیشوای آزادی

فرخی ز جان و دل می‌کند در این محفل / دل نثار استقلال، جان فدای آزادی

«می‌توان تو را گفتن پیشوای آزادی»، که نام کتاب این‌گونه انتخاب شد که در سال ۱۳۹۹ به چاپ سوم رسیده است.

این کتاب تاکنون سه بار از سوی نشر ثالث تجدید چاپ شد. یعنی خمیرمایه این کتاب همان «فرخی یزدی، شاعر لب دوخته» است که در کل بازنویسی شد، مطالب در این کتاب تغییر کرد و اسنادی جدید در کتاب قرار گرفت. با یاری دکتر میرانصاری اسنادی در سازمان اسناد ملی پیدا کردم که زندگی فرخی یزدی با وجود این اسناد زیر و رو شد.

برای شناساندن فرخی یزدی چه کارهایی انجام گرفته یا چه کارهایی بهتر است، انجام بگیرد؟

چند سال قبل تندیس فرخی یزدی را در تهران نصب کردند. اما به تازگی متوجه شدم که این مجسمه دزدیده شده است. در یزد هم یک هنرستان و یک خیابان به نام اوست. در سال ۱۳۵۷ دو سرود با ردیف آزادی از شعرهای فرخی از رادیو ایران پخش می‌شد، ولی بعد از آن دیگر پخش نشد.

آقای محمود صادق‌زاده هم مجموعه مقالات طوفان را گردآوری کرده است. پایان‌نامه‌ها و کتاب‌های زیادی در باره فرخی یزدی نوشته شده است. در یزد مجسمه او ساخته شد، اما اجازه نصب را دریافت نکرد. ولی خیابانی به نام او هست و در ورودی این خیابان مجسمه یک رفتگر قرار داده شده است. بیمارستان هم به نام فرخی یزدی بود که بعداً نام دیگری بر آن گذاشتند.

کتاب «چهار شاعر آزادی» نیز به کوشش محمدعلی سپانلو به چاپ رسیده است که یکی از شاعرانی که در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته، فرخی یزدی است.

مجموعه اسناد درباره فرخی را قرار بود آقای میرانصاری از سازمان اسناد ملی به چاپ برساند که چاپ نشد. من امیدوار بودم تمام اسناد چاپ شود. ولی چند سند آن در دسترس من قرار گرفت. اسناد در چاپ نخست کتاب «پیشوای آزادی» هست، ولی در چاپ‌های دوم و سوم این عکس‌ها و اسناد از سوی ناشر حذف شده است. علاوه بر کتاب‌شناسی که در مورد فرخی یزدی کار کردم. فهرست تمام کتاب‌هایی که درباره فرخی یزدی چاپ شده است در کتاب «پیشوای آزادی» آوردم.